نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم
دگر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هرجائی نمی بندم
شما......... کانیان در این پهنای محنت گستر ظلمت
زقلبِ آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملّت تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید....!
شما کاندر چمنزار بدون آب این دوران طوفانی...
بفرمان خدایان طلا......... تخم فساد و یأس میکارید.........
شما رقاصه های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرواز، افسون ساز بیگانه
چنین بی قید و بی عار و سرا پا زیور و نعمت
به بام کلبۀ فقر و بروی لاشۀ صد پارۀ زحمت
سحر تا شام می رقصید......
قسم بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز بروی چون شما معروفه های پست هرچائی نمی خندم
پای می کوبید و می رقصید...
لیکن من بچشم خویش می بینم که میلرزید
می بینم که میلرزید و میترسید
از فریاد ظلمت کوکب و بیدار افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی.......
و من..... هرچند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش در بندم.........
ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم..
نویسنده کارو از طرف زهره